• نامه ها
  • به مردم مصر
مترجم : سید علی نقی فیض الاسلام

به مردم مصر

«951»

(38) (و من كتاب له ( عليه  السلام  )) (إلى أهل مصر لما ولى عليهم الأشتر) مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ غَضِبُوا لِلَّهِ حِينَ عُصِيَ فِي أَرْضِهِ وَ ذُهِبَ بِحَقِّهِ فَضَرَبَ الْجَوْرُ سُرَادِقَهُ عَلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ وَ الْمُقِيمِ وَ الظَّاعِنِ فَلَا مَعْرُوفٌ يُسْتَرَاحُ إِلَيْهِ وَ لَا مُنْكَرٌ يُتَنَاهَى عَنْهُ أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَعَثْتُ إِلَيْكُمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اللَّهِ لَا يَنَامُ  

«952»

أَيَّامَ الْخَوْفِ وَ لَا يَنْكُلُ عَنِ الْأَعْدَاءِ سَاعَاتِ الرَّوْعِ أَشَدَّ عَلَى الْفُجَّارِ مِنْ حَرِيقِ النَّارِ وَ هُوَ مَالِكُ ابْنُ الْحَارِثِ أَخُو مَذْحِجٍ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا أَمْرَهُ فِيمَا طَابَقَ الْحَقَّ فَإِنَّهُ سَيْفٌ مِنْ سُيُوفِ اللَّهِ لَا كَلِيلَ الظُّبَةِ وَ لَا نَابِي الضَّرِيبَةِ فَإِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تَنْفِرُوا فَانْفِرُوا وَ إِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تُقِيمُوا فَأَقِيمُوا فَإِنَّهُ لَا يُقْدِمُ وَ لَا يُحْجِمُ وَ لَا يُؤَخِّرُ وَ لَا يُقَدِّمُ إِلَّا عَنْ أَمْرِي وَ قَدْ آثَرْتُكُمْ بِهِ عَلَى نَفْسِي لِنَصِيحَتِهِ لَكُمْ وَ شِدَّةِ شَكِيمَتِهِ عَلَى عَدُوِّكُمْ.


ص952

 از نامه هاى آن حضرت عليه السّلام است باهل مصر  هنگامي كه (مالك) اشتر را بر ايشان حكومت داد (آنان را ستوده و به پيروى از او امر فرموده، وقتى كه امام عليه السّلام مالك اشتر را بجاى محمّد ابن ابى بكر روانه مصر نمود و اين نامه را نوشت اهل مصر دو دسته بودند، دسته اى هوادار عثمان و معاويه كه با محمّد مخالفت مى نمودند، و دسته بيشترى دوستان امير المؤمنين عليه السّلام بوده كه در كشتن عثمان كوشش نموده بودند، و نامه حضرت خطاب بايشان است). 1-  اين نامه از بنده خدا علىّ امير المؤمنين است بسوى گروهى كه براى خدا بخشم آمدند هنگامي كه در زمين او معصيت و نافرمانى كردند، و حقّ او را بردند (از امر و فرمانش پيروى ننمودند) پس ستم سراپرده بر سر نكوكار و بدكار و ساكن و مسافر زد، و (مردم بطورى بر خلاف آنچه خدا و رسول فرموده بودند رفتار مى نمودند كه) معروف و كار شايسته اى نبود كه از توجّه بآن آسودگى رو نمايد، و نه منكر و زشتى كه از آن جلوگيرى شود (خلاصه در زمان عثمان معروف ترك و منكر متداول بود، و از اين سخنان بيزارى از رفتار عثمان و اطرافيان و كار گردانانش هويدا است، ولى دليل نيست كه امام عليه السّلام راضى به كشته شدن عثمان بوده و از اين جهت اهل مصر را ستوده باشد چون در كشتن او كمك نموده  

 ص953

به مدينه آمده بودند، بلكه آنان را از جهت اينكه در صدد نهى از منكر بر آمده بودند ستوده است). 2-  پس يكى از بندگان خدا را بسوى شما فرستادم كه در روزهاى ترسناك خواب نمى رود، و از دشمنان در اوقات بيم و هراس باز نگشته نمى ترسد، بر بدكاران (كه از حقّ رو برگردانيده پيرو گمراهى اند) از سوزاندن آتش سختتر است (چنان دلاورى است كه دشمنان را از پاى در مى آورد) و او مالك پسر حارث برادر (از خويشان و قبيله) مذحج است (و مذحج نام قبيله ايست در يمن و نخع نام طايفه اى است از آن قبيله و مالك اشتر نخعىّ است) 3-  پس سخنش را بشنويد، و امر و فرمانش را در آنچه مطابق حقّ است پيرو باشيد، زيرا او شمشيرى است از شمشيرهاى خدا كه تيزى آن كند نمى شود، و زدن آن بى اثر نمى گردد (بهر جا زده شود مى برد) پس اگر شما را امر كند كه (بسوى دشمن) برويد روانه گرديد، و اگر فرمان دهد كه نرويد بمانيد كه او (در هر كارى) پيش نمى افتد و بر نمى گردد، و رو بر نمى گرداند و جلو نمى رود مگر بدستور و فرمان من، 4-  و به داشتن او شما را بر خود برگزيدم (با اينكه باو نيازمندم بسوى شما روانه اش نمودم) بجهت خير خواهيش براى شما، و استوارى دهن بند او بر دشمنتان (كه دهانه بر دهان دشمن مى زند تا او را از پاى در آورد).